پسرکان نبردهای نابرابر تنهایی

پسرکان نبردهای نابرابر تنهایی

پسرک بی ال عشق پسر به پسر رنگین کمان همجنس عشق پاک پسران بی ال
پسرکان نبردهای نابرابر تنهایی

پسرکان نبردهای نابرابر تنهایی

پسرک بی ال عشق پسر به پسر رنگین کمان همجنس عشق پاک پسران بی ال

هرگز بیدارش نکن...


خدایا!

زخم های دلِ پسرک امانش را بریده

لااقل به خوابش بیا

فقط یادت باشد

اگر آمدی،

دیگر بیدارش نکن...

اى کاش…



آن لحظه که متولد شدی
و دنیا جاى بهتری شد…
اى کاش من آنجا بودم

آن هنگام که اولین کلمه را به زبان آوردى
و دنیا معنی دیگرى پیدا کرد…
اى کاش من آنجا بودم
 
ادامه مطلب ...

خدا؛ من؛ رنج


من
از خاک نیستم
تو مرا از رنج آفریدى
پس مى مانم و عذاب می کشم
آنقدر مى سوزم که تو هم آتش بگیرى
و مرا با خود ببرى
آن روز، من مى مانم و تو
اما این بار، این من هستم که خیره به چشمانت،
طلب میکنم تمـــــــــــــــام هستى ات را
مى خواهم بدانى آن روز که هستى ام را از من گرفتى،
چشم هایم چگونه خداوندى ات را
التماس مى کرد و جوابى نمى شنید...
آرى! مى مانم و عذاب مى کشم
و تا آن روز
مشتاقانه نظاره گر خودکشى ثانیه ها خواهم بود…

براى خرگوش کوچولوى قصه

تو رفته اى
و حالا حتی پسرک صدفی هم بهانه گیر شده
سراغ خرگوش کوچولوى قصه را از من مى گیرد.
دیشب یادگارى ات را در آغوش گرفت
و با دلهره ى هرگز ندیدنت، آرام آرام به خواب رفت…

آبان...سیزدهمین پرده از نمایشِ دیوانه وارش

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دنیایی که خدا برایش ساخته بود

 


سرد بود و تاریک...

دنیایی که خدا برایش ساخته بود.

پسرک اما

با خود اندیشید:

"من چرا باید اینگونه باشم؟ رنجور و ماتم زده در تمام فصل های سال!"

...

خواست کاری بکند. اما چگونه؟

چگونه برخیزد کسى که پاهایش سیزده هزار سال پیش از این یخ زده بود؟!

ادامه مطلب ...