پسرکان نبردهای نابرابر تنهایی

پسرکان نبردهای نابرابر تنهایی

پسرک بی ال عشق پسر به پسر رنگین کمان همجنس عشق پاک پسران بی ال
پسرکان نبردهای نابرابر تنهایی

پسرکان نبردهای نابرابر تنهایی

پسرک بی ال عشق پسر به پسر رنگین کمان همجنس عشق پاک پسران بی ال

اندوه

سی سالگی دوچرخه پیتونِ گوشه انباری است

که بغضش را

هرقدر هم که بزرگ باشد

قورت می دهد!


و حسرت

زانوهای دوچرخه ای است که درد می کند!

"ل ع ن ت"

و نُرید أن نمنّ علی المعشوق...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

همه‌ات عشق خوانند و من…

شما می‌گید عشق

من بهش میگم حس لعنتی

اگرچه حس لعنتی واقعا هم با عشق‌(همونی‌که همه به نوعی تجربه‌ش کردن) فرق داره اما میخوام یه چیز دیگه بگم. 

آدما با نگاه عاشق میشن. غیر از اینه؟

حالا هستن کسایی که مثلا شیفته‌ی رفتار، شخصیت، دانش یا حتی هنر طرف میشن و یهو‌ می‌بینن راستی‌راستی عاشق شدن! اما عموماً «زیبایی» دلیل پیدایش عشق هستش.

این «حس لعنتی» اما یه کم فرق داره

این حس، با یک «رایحه»/«scent» به سراغت میاد.

یعنی چی؟

یعنی …

بیخیال


ل ع ن ت

دارمت یا ندارمت؟

دارمت یا ندارمت؟! سخت است

با دلی تکه‌پاره گریه کنم

یا بمان یا برو... نمی‌خواهم

بعد از این نیمه‌کاره گریه کنم


نگرانم برای بال و پرت

زخم‌های تنم فدای سرت

تو برو با خیال راحت تا

با تنی پاره‌پاره گریه کنم


"مرگ ما را جدا نخواهد کرد"

نکند مرده ای... زبانم لال

زنده شو من دلم نمی‌خواهد

روی این سنگواره گریه کنم


دوستم داری و نمی‌مانی

دوستت دارم و نمی‌خواهی

بروم یا بمانمت؟! نگذار

بین این استخاره گریه کنم


با کسی که نمانده خوشبختم

آن کسی را که رفته می‌خواهم

چند قرن از تو بگذرد خوب است؟!

آه چندین هزاره گریه کنم؟!


بغض نشکسته...آه بی‌باران

آسمان گرفته‌ی تهران

غربتِ در وطن... رهایم کن

غرق در استعاره گریه کنم


دارمت یا ندارمت؟! تلخ است

فکر کردن به این که فردا را

در خیابان میان مردم شهر

خانه را تا اداره گریه کنم


قبل رفتن فقط بگو که چرا

هرکسی را که زخممان بزند

بیشتر عاشقانه می‌خواهیم؟!

بغلم کن دوباره گریه کنم...

گریه نمی دهد امان…