پسرکان نبردهای نابرابر تنهایی

پسرکان نبردهای نابرابر تنهایی

پسرک بی ال عشق پسر به پسر رنگین کمان همجنس عشق پاک پسران بی ال
پسرکان نبردهای نابرابر تنهایی

پسرکان نبردهای نابرابر تنهایی

پسرک بی ال عشق پسر به پسر رنگین کمان همجنس عشق پاک پسران بی ال

قوى زشت

بچه قوها هر روز به دریاچه مى رفتند تا با یکدیگر بازى کنند

اما مثل همیشه یکى از پسرها غایب بود!

او بهانه مى آورد و در گوشه اى، تنها به فکر فرو مى رفت…

خجالتى بود

با خودش فکر مى کرد که از بقیه زشت تر است!

شاید به همین دلیل همیشه تنها بود

خیلى دوست داشت با قوهاى دیگر همبازى شود

اما تنهایى، تنها دوست او بود

ادامه مطلب ...

چجورى دلت اومد؟


یادت میاد اون شب ازت یه خواهش کردم؟

اولش واست سخت بود

ولى بعد از اینکه بغضمو حس کردى، بغلم کردى و گفتى چشم!

میخوام بهت بگم اون لحظه بهترین لحظه زندگیم بود

لحظه اى که احساس کردم که دیگه مال خودم نیستم

یادته اون شب چقدر سرد بود ولی ما سردمون نبود؟!

یادته خواستی که یه یادگارى به هم بدیم تا همیشه روى قولمون بمونیم؟

یادته چى به هم دادیم؟

یادته روى اون یادگاریا چى نوشتیم؟

یادت میاد قرار شد تا آخر عمرمون از این یادگاریهاى شکننده مواظبت کنیم؟ 

ادامه مطلب ...

13

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خدا، ترس، پسرک

 

سالهاست که نخوابیده…

خسته از نبردى نابرابر،

مغز پسرک به سیزده هزار تکه ى نامساوى تقسیم شده

واژه هاى عاشقانه ى تمام شعرهاى دنیا 

همچون خاری در اعماق جانش خلیده

آیا خدایى هست که او را یارى کند؟