پسرکان نبردهای نابرابر تنهایی

پسرکان نبردهای نابرابر تنهایی

پسرک بی ال عشق پسر به پسر رنگین کمان همجنس عشق پاک پسران بی ال
پسرکان نبردهای نابرابر تنهایی

پسرکان نبردهای نابرابر تنهایی

پسرک بی ال عشق پسر به پسر رنگین کمان همجنس عشق پاک پسران بی ال

چشمهایت...


عندما کنت أسکن فی جنیف
وقتی ساکن  ژنو  بودم

لم تکن تبهرنی الساعات السویسریة
از ساعت‏هاشان شگفت زده نمی ‏شدم

المطعمة بالحجارة الکریمة.
هرچند از الماس‏ گران بودند

ولم أکن معجبا باللافتات التی تقول:
و شگفت زده نمی ‌شدم از شعاری که می ‌گفت:

نحن نصنع الزمن
ما زمان را می ‌سازیم

متى یعرف صانعو الساعات، یا حبیبتی
ساعت سازان کی می‏ دانند

أن عینیک وحدهما
تنها چشم ‌های تو اَند

هما اللتان تصنعان الوقت
که وقت را می‌سازند

و ترسمان خرائط الزمن
و نقشه ‏ی زمان را ترسیم می ‏کنند

کوچک بمان...

"..." ای کـــــــودک من!
کفش هایم را نپوش
تلاش تو برای بزرگ شدنت غــــــمگینم می کند . . 
کــــــودک بمان ، کوچــــک بمان . . .
من در بزرگ شدنم دردهایی دیدم که کــــــــوچک کرد، بزرگ شدنم را . . .