خدایا!
آن هنگام که تمام وجود پسرک تمنا گشته بود
و بی پناه در دریاى اشک هایش غرق می شد
تو کجا بودى؟
آنگاه که روحش را تازیانه مى زدند
و او از نهایت معصومیت دم برنمى آورد
تو کجا بودى؟
آن دم که آوار اندوه بر سرش ویران گشت
و تمام چاره ى او بیچارگى بود
تو کجا بودى؟
شب هایی که نمازش سراسر تَر می شد
و حتى دلِ ناسپاسان درگاهت به درد مى آمد
تو کجا بودى؟
آن لحظه که مرگ هم با پسرک بیگانه شده بود
و التماس هاى چشم هایش را هیچ کس نمى دید
تو کجا بودى؟