پسرکان نبردهای نابرابر تنهایی

پسرکان نبردهای نابرابر تنهایی

پسرک بی ال عشق پسر به پسر رنگین کمان همجنس عشق پاک پسران بی ال
پسرکان نبردهای نابرابر تنهایی

پسرکان نبردهای نابرابر تنهایی

پسرک بی ال عشق پسر به پسر رنگین کمان همجنس عشق پاک پسران بی ال

انتظار

مژگان به هم بزن، که بپاشی جهان من

کوبی زمینِ من به سر آسمان من…!


درمان نخواستم ز تو، من درد خواستم!

یک درد ماندگار: بلایت به جان من


می سوزم از تبی که دماسنج عشق را

از هُرمِ خود، گداخته زیر زبان من


تشخیص درد من، به«دلِ خود»حواله کن…

آه ای طبیبِ درد فروش جوان من!


«نبضِ مرا بگیر و ببر نام خویش را

تا خون بدل به باده شود در رگان من…!


گفتی غریبِ شهر منی؟! این چه غربت است؟

کاین شهر از تو می شنود داستان من…»

 

درسته که آخر صبر کردن بالاخره خوبه

اما قطعاً چیزی که از همین الان تا آخر خوب باشه، خیلی خیلی بهتره تا اینکه حالاحالاها انتظار بکشی و بکشی و بکشی … به امید آخرش! هرچند که مطمئن باشی بهش میرسی 


پرهیز اگر به حوری اش می ارزد

دیدار تو به صبوری اش می ارزد


کنعان شده دکمه دکمه ی پیرهنت

وقتش برسد به کوری اش می ارزد…


برای «تو»

بهونه ی همیشگی من!

خواب خوش

خواب دیدم تنها میاد خونه مون…

خیلی وقته بیدار شدم اما هنوزم حسش خوبه

کاش لااقل‌ خوابش رو ببینم هرشب

امتحان...

خدایا شرمنده ام که توی کارت دخالت میکنم

اما خودت که می دونی

 اینا که چیزی نیست داری باهاش امتحانم میکنی

من امتحان ریاضی تو رو ١٩ شدم

داری امتحان دیکته رو ازم میگیری ببینی چند میشم؟!

بازم شرمنده ها

ولی نمیتونم جلوی خنده م رو بگیرم!


سر از کار چشمات کسی درنیاورد...

دارم این آهنگ محسن یگانه رو گوش میدم...

دلم میخواد...

همیشه دوس داشتم یه خونه داشته باشم

که توش تنهای تنها زندگی کنم

و فارغ از هیاهوی جهان

بی خبر از همه چی

از صبح تا شب

از شب تا صبح

توی خودم باشم.


وقتی هم که خواستم برم بیرون

ماشین تمیزم رو استارت بزنم

کمربندم رو نبندم!

در داشبرد رو هم باز نکنم!

و راه بیفتم

برم توی یه جاده ی باریک و خلوت

 کیلومترها برونم

و  به تنها آهنگی که توی فلش دارم گوش بدم

اونقدر که خسته بشم

و دوباره برگردم خونه


و باز

از صبح تا شب

از شب تا صبح

توی خودم باشم...

حال بد


مدتهاست که دیگه هیچی دلم رو خوش نمیکنه

واقعا هیچی! حتی...

مدتهاست که از اون دنیای لعنتی جدا شدم(مثلا)

هم پشیمونم هم سرگردون هم میترسم که برگردم...

 تو همه ی سالهای دور از دنیای شما آدمها،

فوتسال دوای دردها و جانشین تنهایی های من بوده

اما مگه اون بیچاره چقدر میتونه پا به پای پسرک، زجر بکشه؟؟

مدتهاست حالم خوب نیست

دکترها بهش میگن افسردگی

من بهش میگم زندگی در  دنیای لعنتی

هرچی که هست، حال خوبی نیست...

دیگه دیره...


بی جهت در پی توجیه گناهش هستید

یوسف این بار خودش میل زلیخا دارد